کد مطلب:88625 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:485

شامگاهان هراسان و صبحگاهان خوشحال











(یبیت حذرا و یصبح فرحا حذرا لما حذر من الغفله و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمه)

ترجمه: شخص پرهیزگار شب را به سر می برد (در حالی كه از غفلت خویش) هراسان است. و صبح می كند در حالی كه خوشحال است، ترسناك برای غفلتی كه از آن ترسانده شده و خوشنود و خوشحال برای فضل و رحمت الهی كه به او رسیده است.

شرح: مرحوم خوئی و بحرانی در شرحهای خود متذكر شده اند كه ظاهر كلام مولی این نیست كه شب اختصاص به خوف و روز اختصاص به خوشحالی دارد، بلكه كنایه است از این كه آنها همیشه بین خوف و رجاء هستند، بین ترس و خوشنودی به سر می برند، چنانكه در عرف هم این كنایه معمول است و حضرت به جای خوف و رجاء، لازم این دو را ذكر كرده اند، لازمه ی خوف حذر و لازمه ی رجاء خوشحالی و فرح است. (حذر را صاحب مفردات گوید «احتراز عن مخیف»، دوری از شی ء ترسناك كه می ترساند. پس احتراز و دوری لازمه ی ترس و خوشنودی لازمه ی امید و شوق است.

[صفحه 252]

البته چنانكه بحرانی گفته احتمال دارد فقره ی سابق هم همین معنی كنائی را داشته باشد، یعنی دائما در ذكر و شكرند نه این كه ذكر مختص به صبح و شكر مختص به شام باشد.

این فراز از خطبه دو احتمال در آن است: یكی این كه ترس از غفلت و ترك یاد خدا باشد، و وحشت دارند كه در زمره ی غافلان باشند، كه خدا دست عنایت خود را از سر آن ها برداشته و لذت انس با خود را از آنها گرفته، گرچه هیچ عذابی هم روز قیامت برای آنها نباشد، همین كه خود را در زمره ی آنها ببینند كه دیگر محبوب به آنها توجه نمی كند، بیمناكند، و در مقابل خوشنود به چیزهائی هستند كه خدا در این دنیا به آنها تفضل و عنایت كرده است، به آنها دین اسلام و دوستی و پیروی محمد (ص) و آل محمد را داده است، و رحمت اوست كه به هر كس كه بخواهد می دهد، چنانكه فرمود: «قل ان الفضل بیدالله یوتیه من یشاء و الله واسع علیم- یختص برحمته من یشاء و الله ذوالفضل العظیم»، بگو ای پیامبر كه تفضل و فضل به دست خداست، به هر كس كه بخواهد می دهد، و خداوند رحمتش واسع و علیم است- رحمتش را به هر كه بخواهد مختص می كند، و خداوند صاحب فضل عظیم است.[1].

و احتمال دوم این كه ترسناك از عذاب و عقابی باشند كه در اثر غفلت در دنیا و آخرت گریبانگیر آنها می شود و خوشنود به اجر و ثوابهائی كه در اثر عمل به احكام به آنها می رسد، یعنی نفس عبادات آنها رحمت و فضل الهی است، كه به آنها رسیده و موجب اجر و پاداش است، پس سرور آنها به حسنات آنهاست كه موجب پاداش الهی است.

حاصل دو احتمال این كه در احتمال اول خوف از نفس غفلت و در نتیجه عدم توجه خداوند به غافل است، و خوشنودی به رحمتهائی كه خداوند بدون عوض به او داده، و هیچ عملی در مقابل آن انجام نداده است و احتمال دوم این كه

[صفحه 253]

خوف از عقاب غفلت چه دنیوی و چه اخروی و فرح و شادمانی به عبادات و حسناتی كه خود رحمت الهی است و به او رسیده، به خاطر ثوابهائی كه بر آن مترتب می شود.[2].

در روایتی مسعده بن صدقه، از امام صادق (ع) نقل می كند كه فرمود: «من سرته حسنته و ساءته سیئته فهو مومن»، كسی كه حسنه و كار شایسته او خشنودش كند، و كار زشت او ناراحتش كند، او مومن است.[3].

در روایتی دیگر نیز امام پنجم باقرالعلوم فرمودند: پیامبر اكرم (ص) از بهترین و برگزیده ترین بندگان سوال شدند، فرمودند: الذین اذا احسنوا استبشروا و اذا اساوا استغفروا و اذا اعطوا شكروا و اذا ابتلوا صبروا و اذا غضبوا غفروا»، كسانی كه وقتی احسان كرده و كار نیك كنند، خشنودند و وقتی كار ناشایست كنند، استغفار نمایند و وقتی چیزی به آنها اعطاء شود شكر گزارند، و وقتی به مصیبت مبتلا شدند، صبر كنند، و وقتی ناراحت و غضبناك شدند، ببخشند و درگذرند.[4].

باری عامل دلهره ی متقین غفلت است، آفتی كه به جان انسانها می افتد و آنها را به ورطه ی نابودی و هلاكت می سپارد.

صاحب لئالی الاخبار از بعضی بزرگان نقل می كند كه فرمود: غفلت قلب از حق، عظیم ترین عیوب و بزرگترین گناهان است، گرچه به اندازه ی آنی از آنات و لحظه ای از لحظات باشد، و چنانكه عوام مردم بر سیئات خود عقاب می شوند، همچنین خواص و مقربین بر غفلات خود عقاب می شوند، پس بپرهیز از اختلاط و نشست و برخاست با اصحاب غفلت در هر حالی، اگر می خواهی از اهل كمال و

[صفحه 254]

محبت و دوستی خدا شوی![5].

در روایتی خداوند به موسی فرمود: «یا موسی من احبنی لم ینسنی»، ای موسی كسی كه مرا دوست دارد فراموشم نمی كند.[6] یعنی یكی از عوامل غفلت و نسیان، عدم دوستی و محبت است، زیرا كه محب هیچ گاه محبوب را از صفحه ی ذهن خود پاك نكرده و فراموشش نمی كند.

در روایتی منسوب به امام ششم (ع) در مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه چنین آمده است: «اعراب القلوب اربعه انواع رفع و فتح و خفض و وقف فرفع القلب فی ذكر الله و فتح القلب فی الرضا عن الله و خفض القلب فی الاشتغال بغیر الله و وقف القلب فی الغفله عن الله... و اذا غفل عن ذكر الله كیف تراه بعد ذلك موقوفا محبوبا قد قسا و اظلم منذ فارق نور التعظیم... و علامه الوقف ثلاثه اشیاء، زوال حلاوه الطاعه و عدم مراره المعصیه و التباس علم الحلال بالحرام»، اعراب قلبها چهار نوع است: رفع: فتحه، كسره، سكون، رفع (ضمه) قلب و بلند مرتبه بودن آن در این است كه قلب در یاد خدا باشد، و فتح و گشادگی آن در رضایت از خدا و قضای او باشد، و كسر قلب و چیزی كه موجب به زیر كشیدن قلب می شود، پرداختن به غیر خداست، و توقف و سكون قلب در غفلت از خداوند است... و زمانی كه (قلب) غافل از ذكر خدا شد، چگونه می بینی آن را بعد از این كه غفلت او را فرا گرفته، (می بینی آن را) قلبی متوقف و محجوب كه قسی و تاریك شده از وقتی كه نور تعظیم از آن مفارقت و هجرت كرده است... و نشانه ی توقف قلب سه چیز است: برطرف شدن حلاوت طاعت و عبادت و عدم تلخی معصیت و مشتبه شدن علم حلال به حرام، و این كه نفهمد كدام حلال و كدام حرام است و عدم احتیاط در خوردنیها و پوشیدنیها.

مرحوم عبدالرزاق گیلانی در شرح خود بر كتاب شریف «مصباح الشریعه و

[صفحه 255]

مفتاح الحقیقه» در ذیل عبارات فوق چنین گوید: «یعنی وقف دل در غفلت از خداست و به یاد او نبودن، و وجه مناسب «وقف» به غفلت آن است كه وقف به معنی قطع است و غفلت از حضرت باری نیز موجب قطع منافع دنیوی و اخروی است. اما دنیوی بواسطه آن كه اكثر منافع دنیوی منوط است، به ذكر الهی مثل طول عمر و وسعت رزق و عدم تظلم از ظالم، چنانكه در كتب ادعیه و احادیث مذكور است و از برای هر كدام از فوائد مذكوره، دعائی مقرر است، حتی گفته اند كه: هیچ صیدی به قید (و دام) صیاد درنمی آید، مگر به ترك ذكر خدای تعالی... سپس در مورد عبارت «اذا غفل عن ذكر الله...» می گوید: «یعنی هرگاه كسی... بعد از یاد الهی و توجه به جناب احدیت به سبب اشتغال به كارهای دنیای دنیه و میل به لذات فانیه ی كاسده (كه اهل معرفت به آن توجه نكرده و بازارش نزد آنها كساد است) از یاد او غافل شود، و از معموره ی ذكر رو به خرابه ی غفلت آرد، در این حالت چنین می یابد كه گویا از نورانیت به ظلمت، و از انس به وحشت میل نموده، از این جهت است كه مردان خدا و دوستان او از اختلاط مردم متوحشند، و در میان مردم به دیوانگان و بلها (احمقها) شبیهند، و فی الواقع به عكس این است و...».

در مورد نشانه های سه گانه نیز چنین گوید: نشانه ی وقف... سه چیز است:

یكی- زائل شدن لذت است از فعل عبادت، یعنی از طاعت و عبادت لذت نیافتن، و این نشانه ی غفلت و قساوت قلب است، چرا كه لذت طاعت و بندگی نمی باشد مگر با حضور قلب و اطمینان خاطر، و در حال وقف كه حال غفلت است نه حضور قلب است و نه اطمینان خاطر.

دوم- تلخ نبودن معصیت است، این نیز نشانه ی غفلت است، چرا كه ادراك كردن مرارت و تلخی از فعل معصیت فرع صفای باطن است و ادراك كردن لذت از فعل طاعت، و در حال وقف و غفلت از باری عز اسمه، چنانكه از ارتكاب طاعت لذت نیست از اقتراف (ارتكاب) گناه نیز تلخی نخواهد بود، از این جهت است كه از

[صفحه 256]

اهل الله اگر گاهی به سبیل اتفاق خواه از روی اختیار و خواه از روی اضطرار خلاف شرعی یا خلاف اولائی صادر شود، در كام ایشان بسیار تلخ و ناگوار است و فی الفور در مقام تدارك و استغفار می شوند به خلاف اهل دنیا و اهل قساوت قلب، كه در حال ایشان به عكس این است، بندگی خالق به ایشان در نهایت صعوبت و تلخی است و اطاعت مخلوق در غایت سهولت و گوارائی، بسا باشد كه از خدمت سلاطین و حكام به توقع مرتبه ی پستی و نفع سهلی متحمل زحمات شاقه شوند، و تمام روز و شب به گرسنگی و سرما و گرما و بی خوابی به سر برند، و به این حال راضی باشند، و از دو ركعت نماز به وقت كه فی الجمله به حضور قلب باشد كاره باشند و ندانند كه فائده ی این فایده ای است ثابت و غیر منقطع، و فائده ی آن اگر بشود فائده ای است دنیوی و منقطع و مشوب و آمیخته به چندین كدورات و مكاره، و منشا این نیست مگر غفلت و به خاطر نیاوردن مراتب عالیه قرب الهی و راه نبردن به عظمت و بزرگی او.

سوم- اشتباه حلال است به حرام، یعنی در ماكولات (خوردنیها) و مطعومات (چشیدنیها) و مكاسب احتیاط ننمودن و حرام و مشتبه را از حلال و غیر مشتبه تمیز نكردن و مانند گاو خوش علف، هر چه به دست افتد صرف كردن و به حیطه ی تصرف درآوردن، این صفت نیز نشانه ی غفلت است.

سپس اضافه می كند فائده ی قید علم (كه فرمود اشتباه علم حلال و حرام می شود) اشاره است به آن كه اشتباه و عدم تمیز میان حرام و حلال در هنگام غفلت از خداوند به لحاظ علم فرد غافل است و عدم مراعات علم نه به نظر و لحاظ نفس حرام و حلال كه معلومند، زیرا كه حلال و حرام مشخص هستند، و اشتباه نمی شود، بلكه علم به این دو مشتبه می شود.[7].

آری قلبی كه در اثر بیماری غفلت، مریض شد، بهترین غذا در ذائقه اش تلخ

[صفحه 257]

می شود و از این رو بهترین غذای روحی عبادت و ذكر و یاد حق را تلخ می پندارد و تلخی معصیت را شیرین می انگارد و در اثر اختلال روحی حلال و حرام و مشتبه را استعمال می كند و چون گاو خوش علف هر چه به دست آید، خوردن و از هر كجا به دست آید بردن.

اگر كسی واقعا طعم ذكر و محبت الهی را چشید، مگر از محبوب روی بر می گرداند؟ و به قول امام سجاد (ع): «من ذا الذی ذاق طعم محبتك فرام منك بدلا، چه كسی است كه طعم محبت ترا چشید و دیگری را به جای تو برگزید و اراده نمود» هرگز چشنده محبت محض و محض محبت و آن كه از جام حقیقت توجه به خدا نوشید، به طرف محبت مجازی روی نمی آورد، و آن كه چنین محبتی با گوشت و پوستش آمیخته شد و پرده های غفلت كنار رفت به وصال دوست می اندیشد.

و به قول الهی قمشه ای آن شیدا و واله ی محبوب:


من طایر قدوسیم مرغ گلستان نیستم
مست می لاهوتیم زین می پرستان نیستم


حور است و غلمان چاكرم ماه است و انجم در برم
خورشید چرخ اخضرم شمع شبستان نیستم


از مهرت ای خورشید جان چون ذره ام هر سو روان
مجذوب حسن دیگران ای ماه خوبان نیستم


هر روز چون آه سحر گردم به كویت در به در
شاید نمائی یك نظر نومید ز احسان نیستم


گر من فقیرم هر شبی دارم ز یارب یا ربی
جشنی نوائی مطربی كمتر ز سلطان نیستم


این خاكیان تیره دل مستند و غرق آب و گل
من دل بر آن ماه چون گل مستم كز اینان نیستم

[صفحه 258]

گر زار و بیمارم چه غم شادم بهر رنج و الم
با درد عشقت ای صنم محتاج درمان نیستم


روزی الهی مرغ جان بیرون پرد زین آشیان
بینی مرا با عرشیان زین ملك و سامان نیستم[8].


غفلت و نسیان گرچه در بسیاری از امور دنیوی و حوادث ناگوار نعمتی است كه خداوند در وجود انسان قرار داده است، اگر غفلت و فراموشی نباشد انسان نمی تواند زندگی كند، مثلا انسان عزیزترین عزیزان را از دست می دهد، در ابتدا سر به دیوار زدن و ناله كردن است كه اگر این حالت ادامه یابد، چند روزی بیشتر نمی تواند زنده بماند ولی خداوند غفلت و فراموشی را مثل پرده ی سیاه شب بر قلب او می افكند و به او اجازه ی زندگی می دهد. اگر در مشكلات و مصائب انسان از بین نرود هر لحظه ی زندگی با این مصیبت ها مرگ است، این گونه، غفلت لازمه ی مكانیسم روحی و جسمی انسان است این نعمتی است كه در وجود انسانی عامل بقای زندگی است ولی این غفلت در همین محدوده ضروری است و نباید گذاشت به حریم خداشناسی راه پیدا كند، نباید به قلمرو امور اخروی راه پیدا كند. این غفلتی است كه بزرگان و ائمه اطهار ما را به بیداری از آن هشدار می دهند.

و مولی علی (ع) می فرماید: «الا مستیقظ من غفلته قبل نفاد مدته»، آیا بیدار شونده از خواب غفلت نیست، كه قبل از پایان مدتش بیدار شود.[9] «الا منتبه من رقدته قبل حین منیته»، آیا متوجهی نیست كه از خواب خود قبل از مرگش (بیدار شده) و متنبه گردد.[10].

این غفلتی است كه اگر بر قلب حاكم شد دیگر توجه و بیداری چشم بی فائده

[صفحه 259]

است، بصیرت كه به خواب رفت، بیداری بصر سودی نبخشد. مولی فرمودند: «انتباه العیون لا ینفع مع غفله القلوب»، توجه و بیداری چشمها با غفلت قلبها بی فائده است.[11].

این غفلتی است كه اگر مستولی بر انسانی شد، بیدار خواب است و حاضری غائب و بیننده ای كور و شنونده ای كر و گوینده ای لال. مولی خطاب به مردم زمان خود می فرماید: «ما لی اراكم... ایقاظا نوما و شهودا غیبا و ناظره عمیاء و سامعه صماء و ناطقه بكماء»، چه شده كه شما را... بیداران خواب آلود و حاضران غائب و بیننده ی كور و شنونده ی كر و گوینده ی لال می بینم.[12].

در روایتی از امام صادق (ع) آمده كه از شش چیز تعجب می كنم، سه چیز مرا می خنداند و سه چیز می گریاند: آن كه می گریاند: 1- فراق و دوری دوستان (مثل) محمد (ص) 2- و ترس از خداوندی كه از همه چیز آگاه است (یا ترس از آن اعمالی كه آورده می شود)[13] 3- و ایستادن در مقابل قدرت خداوند.

و اما آن سه كه می خنداند این كه 1- طالب دنیا است و موت او را می طلبد 2- غافل است ولی از او غفلت نشده (یعنی خداوند از او غافل نیست) و 3- خنده كننده ای كه دهانش پر از خنده است و نمی داند آیا بخشیده شده یا مورد سخط و غضب است.[14].

از آیات قرآن استفاده می شود كه غفلت انسان را به جهنم سوق می دهد.

[صفحه 260]

سوره ی یونس آیات 7 و 8 می خوانیم: «و الذین هم عن آیاتنا غافلون- اولئك ماویهم النار بما كانوا یكسبون»، و كسانی كه از نشانه های ما غافلند- آنها جایگاهشان آتش است به سبب آنچه كسب كرده بودند. و یا در آیه ی 18 سوره ی جن می خوانیم «و من یعرض عن ذكر ربه یسلكه عذابا صعدا»، كسی كه از ذكر و یاد پروردگارش روی گرداند، او را به عذاب شدید و روز افزونی گرفتار سازد.

این آیات به خوبی نشان دهنده ی عاقبت غافلین است.

راستی چرا این همه غفلت؟! اگر انسان بداند كه خداوند مراقب و مواظب اوست «ان الله كان علیكم رقیبا»[15] و اگر بداند خداوند ناظر اعمال اوست «الم یعلم بان الله یری»،[16] چگونه غفلت می كند، اگر ایمان به این مطلب باشد كجا بی خبری به سراغ انسان می آید.


صفحه 252، 253، 254، 255، 256، 257، 258، 259، 260.








  1. سوره ی آل عمران، آیات 74- 73.
  2. در شرح خوئی و ابن ابی الحدید دو احتمال را فقط در جانب فرحناكی آورده اند و به نظر ما دو احتمالی كه ذكر كردیم دقیقتر است. (دقت شود).
  3. شرح خوئی، جلد 12، صفحه 142، ذیل همین فراز.
  4. شرح خوئی، جلد 12، صفحه 143، ذیل همین فراز.
  5. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه 193.
  6. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه 193.
  7. شرح مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه عبدالرزاق گیلانی، صفحه 20 تا 26.
  8. عرفان اسلامی، جلد 2، صفحه 91- 90.
  9. غررالحكم- میزان الحكمه، جلد 7، صفحه 261- 260.
  10. غررالحكم- میزان الحكمه، جلد 7، صفحه 261- 260.
  11. غررالحكم- میزان الحكمه، جلد 7، صفحه 261- 260.
  12. نهج البلاغه، خطبه 108.
  13. تردید به خاطر این كه عبارت حدیث (هول المطلع) است كه اگر اسم فاعل باشد مراد خداوند آگاه به اعمال است و اگر مطلع باشد به معنی آورده شده است یعنی اعمالی كه روز قیامت آورده می شود (مطلع به صیغه مفعول از طلع كه از اضداد است بمعنی روی آوردن و غائب شدن گرفتیم) رجوع شود به المنجد ماده ی طلع.
  14. بحار، جلد 78، صفحه 454- میزان الحكمه جلد 7، صفحه 261.
  15. سوره ی نساء، آیه ی 1.
  16. سوره ی علق، آیه ی 14.